دلنبشته های تابناک

ساخت وبلاگ
از قسمت بالایی یخچال، آب می آمد و بنابر قانون جاذبه همیشه زیر یخچال خیس خیس بود!یکی دو نفر آوردیم که یخچال را موقتا درست کردند؛ اما در نهایت آب همان آب بود و یخچال همان یخچال!ماجرا ادامه داشت تا اینکه روزی پول نسبتا حسابی دستم آمد و مرا مجبور ساخت! مایحتاج حسابی تهیه کرده و فاسد شدنی های ان ها را در یخچال جای دهم.پیرو این امر، با کمال تعجب متوجه شدم که تا زمان کاهش قابل ملاحظه اجناس یخچالی مشکل آب هم بر طرف شد؛ ظاهرا یخچال هیچ مشکلی نداشت و فقط منباب همدردی به حال زار من اشک می ریخت! + نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 14:4 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 23:10

به خانه اش که وارد شدیم، کم بضاعتی او بد جور توی ذوقمان زد!همه دار و ندار او را یک زیلوی رنگ رو رفته و مندرس که تعداد فضاهای خالی آن بیشتر از فضاهای پر بود، یک رختخواب که برای جاگیر نبودن جمع شده و در گوشه ای قرار داده شده بود و یک یخچال قدیمی و مستعمل تشکیل می دادند!صدای یخچال بد جور بلند بود و اجازه نمی داد صدا به صدا برسد( دقت کنید که از یخچال و نه از تلویزیون حرف می زنیم!)مادر بالاخره طاقت نیاورده و گفت: "چرا یخچال اینقدر صدا می دهد؟"صاحبخانه جواب داد: "دیده اید شکم آدم گرسنه مدام قار و قور می کند. حکایت یخچال ما هم همین است و چون چیزی تویش نیست سر و صدا می کند!"چیزی نگفتیم. شاید راست می گفت. هر چه باشد یخچال را صاحب، بهتر از ما می شناخت! + نوشته شده در شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 17:55 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 23:10

"حقوق"، علی القاعده، نباید ربطی به معیشت داشته باشد و هر کس باید در ازای کاری که انجام می دهد پاداشی که متناسب با فعل صورت گرفته است دریافت نماید.در این باره باید گفت که درست است آدم ها با حقوق دریافتی زنده می مانند و زندگی می کنند و چند سر عائله را می گردانند؛ اما اینکه این موضوع را دستمایه تعیین چیزی به نام "حداقل حقوق دریافتی" قرار دهیم اصلا کار شایسته ای نیست!جدا از اینکه "حداقل حقوق دریافتی" مصوب، از نظر بسیاری کارفرماها، "حداکثر حقوق پرداختی" معنی می دهد باید به این نکته اشاره داشت که وقتی فردی بر اساس نیاز مستحق دریافت چیزی می گردد، قابلیت و توانایی او ارزش و اهمیت خود را از دست داده و مجردی که بسیار کاربلد است، در سلسله مراتب اداری، پایین تر از متاهلی قرار می گیرد که به علت زود ازدواج کردن و زود بچه دار شدن و عدم رعایت تنظیم خانواده وقت برای تحصیل و یاد گرفتن کار پیدا نکرده است!من زمانی در شرکتی کار می کردم که حقوق بسیار بالا به من می داد. این حقوق آنقدر مکفی بود که بالاخره مرا شرمنده اخلاق خوش ورزشکاری آقای رییس نمود!به این مناسبت نزد ایشان رفته و ضمن گلایه از حقوق بالا، "لیاقتش را دارم؟" را بر زبان آوردم!رییس از استماع این جمله، که نشان از سادگی کامل نگارنده می داد، کلی قهقهه زد و بعد صادقانه عنوان کرد که اگر از قبل من کمتر از 5 برابر دریافتی مرا دشت نمی کرد لحظه ای در اخراج من تعلل نمی ورزید!با عنایت به موارد بالا شاید متوجه شده باشید که چرا تعیین "حداقل دستمزد" کار درستی نیست!اگر چنین است چرا مسئولین و متولیان امر متوجه ایراد کار نشده و کماکان در ماه های پایانی سال شاهد جر و بحث هایی با موضوعیت حداقل دستمزد و حداقل نیاز یک فرد متوسط به کالری هستیم؟شاید علت این ب دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 23:10

آن ها که فیلم فسیل را دیده اند لابد سکانسی را به خاطر می آورند که در آن خوانندگان ترانه اعتراضی مجبور می شوند برای جبران مافات ترانه "اعلیحضرت عزیز" را روانه صحنه نمایند!دیروز که از مجازات شروین حاجی پور مطلع شده و متوجه گشتم او باید برای متنبه شدن بر علیه امریکا موسیقی بسازد به یاد فیلم فسیل افتاده و پیش خود گفتم که اوضاع از قبل از انقلاب چه فرقی کرده است؟ اصلا فرقی کرده است؛ اگر بدتر نشده باشد!؟ + نوشته شده در شنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 19:16 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 15:56

یک زمانی، بچه مدرسه ای ها و یا دانشجویانی که پس از تعطیلات عید پای بر محل تحصیل می گذاشتند روی تخته سیاه یا سفید عبارت "350 روز به عید مانده" یا مشابه آن را درج کرده و موجبات خنده همکلاسی ها و معلم ها و اساتید گرامی را فراهم می کردند.عید، با همه خوبی هایی که دارد، دارای این عیب بزرگ نیز هست که به آدم هایی که سن جوانی را رد کرده اند احساس پیری داده و آن ها را در فکر "چیز زیادی نمانده!" فرو می برد.جوان ها، که درد و غم معیشت دارند، خوشبختانه، اینطور فکر نمی کنند و برای همین است که در هنگام مواجه با "بحران درآمد و گرسنگی" از اواخر زمستان چهره خود را سیاه کرده و با استفاده از حرکات موزون، یا به شدت ناموزون، و صدایی دلنواز، یا گوشخراش، کاسبی می کنند و یا با صندوق های مقوایی که در رویش "عیدی ما یادت نره!" نوشته شده است به استقبال بهار می روند.این روزها، یک رسم دیگر هم باب شده و آن این است که مثلا در عوض اینکه مردم در روز تولد به هم تبریک بگویند چند روز جلوتر اینکار را کرده و برای آوردن توجیه، "بگذار اولین کسی باشم که ...." می گویند.علاقه به رکوردزنی ما ایرانی ها در حال تبدیل شدن به معضل و از بین بردن روزهای مناسبتی است و چه بسا وقتی در سال آینده تبریک عید را دشت می کنیم متوجه نشویم که طرف، حلول سال 1403 را تبریک گفته و یا می خواسته اولین کسی باشد که بهمان آغاز سال 1404 را شادباش عرض می نماید! + نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 17:54 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 15:56

باران به شدت می بارید و دقیقا موش آب کشیده شده بودم. در این شرایط اسفبار یک نفر با گوشی من تماس گرفت و چون، متاسفانه، عادت زشت جواب ندادن به گوشی را ندارم "بفرمایید" گفتم.طرف از خوزستان مزاحم من شده بود و مشاوره می خواست. دلخور جوابش را دادم و لجم گرفت که مجبور هستم در زیر باران با کسی که، لابد، زیر آفتاب داغ خوزستان لم داده است به زبان خوش صحبت کنم!بر خلاف همیشه، شوخی ها و خنده هایم را سرد جواب داد و بعد هم در میانه صحبت حرفم را قطع کرده و گفت که چون در بهشت زهرا است نمی تواند راحت صحبت نماید.قطعا می دانید که یکی از مشکلات مکالمات تلفنی این است که طرف از حال و روز آنور خطی خبر ندارد و فقط وفق حال خوش یا ناخوش خود سخن می گوید.آنطور که در سریال های ساخت کشور برادر و همسایه، ترکیه، دیده ام آن ها در همان ابتدای صحبت تلفنی و پس از عرض سلام، با لحنی جدی که غم و ناراحتی و شادی و خوشحالی ندارد، "مساعدی؟" گفته و بعد بر اساس مساعد یا نامساعد بودن حال طرف "بعدا تماس می گیرم" گفته و یا با ادای "خیلی ناراحت شدم" و " عجب خبر توپی!" به حرف زدن خود ادامه می دهند.به این ترتیب، خوب است که ما هم اینطور باب مکالمه را باز کردن را یاد بگیریم؛ خواه بخواهیم "مساعدی؟" را وارد فرهنگ گفتاری خود نماییم و خواه مایل باشیم از کلمه جانشین آن استفاده نماییم. + نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 12:57 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 15:56